علم الموهبة از منظر آیت الله معرفت
چكیده
در این مقاله سعی شده آرای استاد آیت الله معرفت در مباحث اصلی مرتبط با علم الموهبه به عنوان پیش شرط تفسیر قرآن مجید بیان شود، به همین جهت با طرح عناوین زیر، آنچه كه از مطالب استاد استفاده كرده ایم را با رویكردی انتقادی مورد بحث قرار داده ایم:1. تعریف علم الموهبه؛
2. پیشینه ی علم الموهبه؛
3. دلایل نیازمندی به علم الموهبه؛
4. اشاره ای به مبانی علم الموهبه؛
5. ارزش تفسیر بر اساس علم الموهبه؛
6. تفاسیر برخاسته از علم الموهبه از منظر آیت الله معرفت؛
7. آیا می توان علم الموهبه را شرط مفسر قرار داد؟
8. آیا علم الموهبه شرط لازم است یا شرط كمال؟
9. آیا توان بهره مندی از علم الموهبه شرط است یا فعلیت آن؟
10. آیا علم الموهبه شرط فهم معنای آیات است یا فهم اسرار آن؟
11. آیا مفاهیم حاصل شده از علم الموهبه قابل بیان می باشند؟
12. علم الموهبه اكتسابی است یا عطایی؟
علم الموهبه، علم لدنی، عرفان، تفاسیر عرفانی، مبانی، استاد معرفت.
مقدمه
بررسی مباحث علوم قرآنی از منظر عالمان بزرگ و مفسران عالی قدری چون آیت الله معرفت، غیر از آن كه نكوداشتی علمی شمرده می شود، سبب شكوفایی این نوع مباحث نیز می شود. هر قدر موضوعات مورد بحث ریزتر و دقیق تر انتخاب شود، توان نوآوری و ابتكار فزون تر خواهد شد.یكی از موضوع هایی كه به اختصار در آثار آیت الله معرفت مشاهده می شود، دارا بودن علم الموهبه به عنوان شرطی از شروط مفسر قرآن است. ایشان در برخی از آثار خود به شكل اشاره و در برخی دیگر مفصل درباره آن سخن گفته اند و شاید آنچه در كتاب تفسیر و مفسران بیان داشته اند، مفصل ترین بیان ایشان در این زمینه قلمداد شود؛ و به همین جهت این اثر را محور تحلیل و بررسی بیشتر قرار می دهیم.
گرچه آنچه كه استاد بیان داشته اند، بسیار اندك است، اما مباحث مربوط به علم الموهبه بسی فراوان و گسترده و نیازمند مباحث بسیار است و می توان یك جلد كتاب به مباحث آن اختصاص داد. لكن در این نوشته مختصر، به برخی از مسایل اشاره می كنیم و بیشتر به مطالبی خواهیم پرداخت كه با گفته های استاد معرفت ارتباط داشته باشد.
1. تعریف علم الموهبه
واژه موهبت چه با فتحه هاء یا كسره آن، از ماده وهب اقتباس شده و منظور از آن، بخشش و عطا كردن است. از نظر صرفی، واژه موهبت هم می تواند اسم مصدر، و یا مصدر خالص و یا مصدر به معنای اسم مفعول باشد. مفهوم آن بنا بر احتمال اول، بخشش و عطا و بنا بر احتمال دوم، بخشیدن و عطا كردن و بنا بر احتمال سوم، بخشیده شده و عطا شده خواهد بود. تركیب علم الموهبه می تواند به معنای علم عطایی یا علم موهوب و بخشیده شده باشد. و احتمال مصدر بودن آن بسیار اندك است. لذا در لغت نامه دهخدا تنها به معنای اسم مصدر و اسم خالص ذكر شده است و این معنا شاید مضاف الیه آن باشد. (2)از نظر لغوی، علم الموهبه دانشی است كه خداوند به انسان عطا می كند و خود انسان هر قدر زحمت بكشد، بدون لطف خاص خداوندی توان تحصیل آن را ندارد. این مفهوم همان معنای اصطلاحی علم الموهبه است كه با علم لدنی مترادف است كه خداوند از نزد خود به بندگان خاص خویش عطا می كند. لذا ابن عربی معتقد است علم الموهبه كه از جانب خداوند بر قلب عارف افاضه می شود، همان علم لدنی است. وی می گوید:
بدان كه عالمان به خداوند از دانش ها جز دانش موهوب ( عطا شده از طرف خداوند ) را نمی گیرند و آن همان علم لدنی است مثل علم خضر و مانند آن. (3)
استاد معرفت به تعریف علم الموهبه نپرداخته اند و تنها به شكل مجمل، كلام راغب را بیان داشته اند كه می گوید: علم موهبت، دانشی است كه خداوند از رهگذر عمل شخص به دانسته هایش، نصیب او می سازد. (4) بنابراین می توان گفت علم موهبت، علمی خدادادی است كه در سایه عمل به دستورهای خداوند بر انسان افاضه می شود.
تحلیل فلسفی و عرفانی از علم الموهبه
طبق آنچه كه در مبانی عارفان و برخی از فلاسفه مشهور است، همه دانش ها و حقایق در عقل اول ثابت اند؛ یعنی به شكل مجمل در ام الكتاب، و قلم اعلی وجود دارد و در نفس كلی كه به لوح محفوظ و كتاب مبین می گویند، با تفصیل و جزئیات یافت می شود.از طرف دیگر انسان نمونه ای از جهان و نسخه ای از آن است؛ روح انسان در بدنش در مقابل عقل اول در بدن عالم است و قلب انسان در مقابل نفس كلی در جهان قلمداد می شود.
در جای خود ثابت شده كه روح و قلب انسانی اگر به بدن و مسایل دنیوی تعلّق نداشته باشد، توان درك تمامی آنچه كه در كتاب مبین و ام الكتاب است را دارا می شد. تعلق به بدن جسمانی و مسایل پست دنیوی، همانند ابری تیره مانع است و از ارتباط روح و قلب آدمی به سرمنشأ علوم و معارف جلوگیری می كند. همان طوری كه ابر تیره مانع روشنایی آفتاب بر زمین می شود، تیره گی درون انسان نیز مانع روشنایی ضمیر او می شود. پس هرگاه تعلقات و اموری كه انسان را در تاریكی نگاه می دارد برطرف شود، عقل و نفس كلی همه علوم لازمه را بر روح و قلب او افاضه می كند. آری! قلب و روح انسان اگر چونان آینه ای بدون زنگار باشد، هر آنچه كه در مقابلش قرار گیرد در او نقش می بندد. (5)
2. پیشینه ی علم الموهبه
علم الموهبه به عنوان مسأله، تاریخی به درازای تاریخ ادیان و انسان دارد، زیرا مربوط به روح آدمی و لطف ربانی است. اما به عنوان شرطی از شروط مفسران قرآن كریم، بیشتر از زمان جلال الدین سیوطی طرح شده و اكثر نویسندگان به نقل نوشته وی در این زمینه اكتفا كرده اند و بر آن چیزی اضافه نكرده اند و مطالبی هم كه استاد معرفت در این باره ذكر كرده اند، از این قاعده خارج نیست. بنابراین، مفسران در این زمینه بحث زیادی نكرده اند و متأخرین و معاصران هم ره گذشتگان را پیموده و اینجانب حتی تاكنون یك مقاله در این باره نیافته ام.از نظر طرح این بحث در میان مفسران، می توان آنان را به سه دسته تقسیم كرد:
الف. دسته ای كه علم الموهبه را به عنوان شرط تفسیر قرآن قرار داده اند، مانند راغب اصفهانی، ابن جزی و عبدالقادر.
ب. دسته ای كه آن را در شروط مفسران ذكر كرده اند مانند: هود بن الحكم، قاسمی، رشید رضا.
ج. افرادی كه آن را به عنوان شرط تفسیر بطن و بیان اسرار شمرده اند مانند: آلوسی.
البته گروه دیگری هستند كه نامی از علم الموهبه نیاورده اند، اما سبب حصول علم الموهبه را كه عبارت از كردارهای نیك و صفات اخلاقی شایسته و اعتقاد سالم است، بیان داشته اند. مثل مغنبه در تفسیر الكاشف (6).
دلایل نیاز به علم الموهبه در تفسیر قرآن كریم
دلایل نیازمندی به علم الموهبه در تفسیر قرآن را می توان به چند دسته تقسیم كرد:دسته اول: دلایل قرآنی؛
دسته دوم: دلایل روایی؛
دسته سوم: دلایل فلسفی و اجتماعی؛
اینك به شكل مختصر به این دلایل اشاره می شود:
دسته اول: دلایل قرآنی
آیت الله معرفت در كتاب تفسیر و مفسران با اشاره، و بدون توضیح در نحوه استدلال، چهار آیه را ذكر می كنند كه عبارتند از:1. سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (7)؛
به زودی كسانی را كه در زمین به ناحق تكبر می ورزند، از آیاتم رویگردان سازم.
در ذیل این آیه، تتمه كلام سیوطی را از اتقان نقل می كند كه سفیان بن عیینه در تفسیر این آیه می گوید:
معنای صرف آیات، این است كه توان فهم قرآن را از آنان ( متكبران ) می گیریم (8).
مناسب است در اینجا به كل آیه اشاره شود و پس از آن نحوه استدلال روشن شود، خداوند پس از آن كه در این آ یه می فرماید: متكبران را از آیاتم منحرف می سازم، اضافه می كند كه بعد از این انحراف، آنان اگر هر نشانه ای را بنگرند و هر آیه ای را تماشا كنند، دیگر به آن ایمان نمی آورند و اگر راه صواب را ببینند، آن را برنمی گزینند و اگر راه گمراهی را بنگرند، آن را راه خود قرار می دهند. این بدان علت است كه آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزیدند. (9)
آنچه كه از این آیه استفاده می شود، آن است كه شرط فهم آیات و نشانه ها و قدرت خداوندی، دور شدن از كبرورزی و اجتناب از تكبر است. زیرا تكبر چون پرده ای بر روی ذهن و قلب آدمی است كه سبب می شود انسان متكبر به حفظ موقعیت خود گرایش داشته و از دیدن حق و آزاداندیشی در فهم معارف محروم گردد.
اما آیا دور شدن از تكبر مساوی رسیدن به علم الموهبه است؟ حق آن است این آیه نمی تواند وصول مفسر به علم الموهبه را شرط قرار دهد، زیرا از رهاسازی تكبر تا رسیدن به علم الموهبه، راه زیادی مانده است؛ پس تنها می توان گفت اجتناب از تكبر شرط لازم برای رسیدن به علم الموهبه است. و به تعبیر دیگر، وصول به علم الموهبه هم تخلیه از رذایل را لازم دارد و هم تحلیه به فضایل را نیاز دارد. لذا در آیات و روایات بی نشانه هنگام ذكر صفات انسان های شایسته، دائماً به دو نوع صفات برخورد می كنیم؛ صفات سلبی برای تخلیه و صفات ایجابی برای تحلیه. آری! تحلیه لازمه ایمان است.
البته استاد معرفت آیه ی فوق را به نقل از سیوطی ذكر كرده اند، اما چون بر آن اشكالی وارد نساخته اند، می توان آن را مورد قبول ایشان دانست.
2. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (10)؛
این قطعاً قرآن ارجمند است كه در كتابی نهفته است كه جز پاك شدگان به آن دست نزنند.
استدلال به این آیه حداقل نیازمند اثبات سه مقدمه است:
الف. منظور از كتاب مكنون قرآن باشد و یا ضمیر در « یمسه » را به قرآن كریم برگردانیم.
ب. منظور از مس قرآن، مس ظاهری كه تنها نیازمند طهارت ظاهری است، نیست بلكه منظور از آن، مس باطن و فهم قرآن است كه در نتیجه نیازمند طهارت باطن خواهد بود. و یا منظور از آن هم مس ظاهر و هم مس باطن قرآن است.
ج. با طهارت باطن، انسان به علم الموهبه می رسد.
شاید بتوان گفت اثبات مقدمه اول و سوم مشكل نیست، اما مقدمه دوم با توجه به روایات موجود، قابل بحث است.
زیرا در جمله لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ چند احتمال نهفته است:
احتمال اول: منظور، مس ظاهر قرآن است و منظور از مطهرون، غسل یا وضو است؛ یعنی طهارت ظاهر، چنان كه در روایات ذكر شده است.
احتمال دوم: منظور از مطهرون، گروهی از فرشتگان است كه از قرآن آگاهی دارند و یا واسطه وحی بر قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده اند.
احتمال سوم: منظور از مطهرون، انسان های معصوم ( اهل بیت ) هستند.
احتمال چهارم: منظور انسان های پاك می باشند، گرچه به عصمت نرسیده باشند.
احتمال پنجم: منظور از مطهرون، تمامی مصادیق فوق الذكر است و تمامی آن ها می توانند در مفهوم آیه جمع شوند.
استدلال به این آیه در صورتی صحیح است كه احتمال چهارم یا پنجم را درست بدانیم، در غیر این صورت نمی توان به آن استدلال كرد.
3. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً (11)؛
ای كسانی كه ایمان آورده اید اگر از خداوند پروا داشته باشید برای شما نیروی تشخیص ( حق از باطل ) قرار می دهد.
از این آیه استفاده می شود كه هرگاه انسان از مخالفت فرمان الهی اجتناب كند ( پروای الهی داشته باشد ) خداوند در قلب و عقل او قدرت تشخیص قرار می دهد. تا بتواند راه هدایت خویش را بشناسد و از راه انحرافی اجتناب ورزد.
این آیه تأثیر تقوا را در تشخیص حق و باطل در امور اعتقادی و عملی نشان می دهد؛ لازمه آن این است كه هرگاه انسان متقی در معنای آیه ای میان حق و باطل گیر كند، خود حق را می فهمد و در نتیجه آن را انتخاب می كند.
حق آن است كه اگر تقوای انسان در مراحل بالا باشد، آن چنان قدرت تشخیص می یابد كه او را به علم الموهبه می كشاند و در نتیجه می تواند قرآن را به درستی تفسیر كند؛ اما اگر مرحله ای پایین را از تقوا دارا باشد، تنها می تواند در مسایل محدود قدرت تشخیص یابد.
4. وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ (12)؛
و از خداوند پروا داشته باشید و خداوند به شما آموزش می دهد.
از این آیه استفاده می شود كه تقوای خدایی سبب می شود تا انسان به طور مستقیم از عدم تعلیم الهی بهره مند شود.
بنابراین هرگاه كسی تقوای الهی داشته باشد و برای خداوند در راه صحیح، از خود خداوند علم طلبد، مثلاً در تفسیر قرآن، طالب مساعدت الهی باشد، خداوند به او كمك خواهد كرد و وی را از علم خود یعنی همان علم الموهبه بهره مند خواهد كرد. البته روشن است رسیدن به چنین مقامی نیازمند تقوای دایمی و در مراحل بالا است.
دسته دوم: روایات
استاد معرفت در كتاب تفسیر و مفسران به دو روایت در بحث علم الموهبه اشاره می كند:1. امام علی (علیه السَّلام) در خطبه ذی قار می فرماید: علم قرآن جز برای كسی كه طعم آن را چشیده باشد قابل درك نیست، چنین شخصی با علم قرآن جهل خود را برطرف می كند و كوری و كری خویش را مرتفع می سازد به وسیله آن علم آنچه را كه گذشته، درمی یابد و بعد از آن كه مرده باشد به واسطه آن، زنده می شود. و نیز به سبب آن حسنه های خود را نزد خداوند به ثبت رسانده، سیئات خود را از صحیفه اعمالش زدوده و رضوان الهی را كسب می كند. پس این علم را تنها در نزد اهلش بجویید و بس. (13)
این روایت بر آن دلالت دارد كه علم قرآن، مسأله ای ساده و آموزشی نیست، بلكه نیازمند چشیدن حقیقت آن است و اگر كسی حقیقت آن را چشیده باشد، آثار فراوانی را خواهد دید؛ از آن جمله: رهایی از جهل و باز شدن شنوایی و بینایی درونی، رسیدن به زندگی حقیقی، محو آثار گناهان و كسب رضایت الهی. پس هرگاه كسی به این مرحله رسید، می تواند مفسر قرآن شود و دیگران را سیراب سازد. و افرادی كه می خواهند علم را بجویند، تنها باید به این گروه مراجعه كنند.
این روایت به خوبی اثبات می كند كه علم الموهبه شرط مفسر است، زیرا لوازم های آثاری كه برای چشیدن طعم علم قرآنی بیان می دارد مربوط به علم الموهبه است.
2. امام علی (علیه السَّلام) می فرماید: خداوند كلامش را به سه بخش تقسیم كرده است:
نخست آنچه همه مردم - عالم و عامی - آن را می فهمند؛ دوم آنچه جز كسانی كه خداوند به آنان شرح صدر عنایت فرموده و ذهنی با صفا و احساسی لطیف و قوه تشخیص دارند درك نمی كنند؛ سوم آنچه فقط خدا و امینان وحی و راسخان در علم آن را می دانند. (14)
این روایت به خوبی اثبات می كند كه مرحله ای از فهم و تفسیر آیات، به كسانی اختصاص دارد كه در سایه تقوا، خداوند به آنان لطف كرده و قلب و عقلشان را روشن كرده و در نتیجه می توانند با كمك خاوند به فهم قرآن برسند.
دسته سوم: دلایل عقلی
شاید بیش از یك دلیل عقلی، در آثار استاد معرفت یافت نشود. دلیلی كه با نقل قول از امام بدرالدین زركشی بیان می دارد، از وی نقل می كند: كسی كه بدعت گزار است یا كبر و هوا و حب دنیا در قلب او منزل كرده یا اصرار بر ارتكاب گناه دارد یا ایمان در دل او راه نیافته یا توان تحقیق او ضعیف است یا در مقام تفسیر بر گفته مفسری ناآگاه كه به فكر و رأی خویش تفسیر كرده اعتماد می كند. مفاهیم قرآن ( وحی ) را قطعاً درك نخواهد كرد و اسرار آن بر او هویدا نخواهد شد، زیرا این ها همه حجاب ها و موانعی است كه یكی از دیگری قوی تر است. (15)حقیقت گفته بالا را می توان به شكل برهان عقلی بدین صورت بیان داشت:
انسان در صورتی می تواند از علم خدادادی (علم الموهبه ) بهره برد كه قلب و عقل خویش را آزاد كرده و از بند صفات زشت و تقیدهای خرافی رها سازد تا بتواند به عالم غیرمادی راه یابد؛ زیرا انسانی كه دارای یك روح و قلب است نمی تواند به دو عالم متضاد توجه كند، لاجرم توجه و تعلّق به عالم خاكی سبب غفلت از عالم مجرد می شود. از طرف دیگر تفسیر قرآن و فهم حقایق آن به ارتباط با عالم بالا و معانی عمیق عقلی و عرفانی نیاز دارد كه جز با نوعی تجرد حاصل نمی شود. پس هرگاه انسان قلب خویش را از تعلق به دنیا خارج سازد، چونان آینه ای بدون زنگار در مقابل شعاع القائات رحمان قرار می گیرد كه معارف الهی در آن نقش می بندد و از رنج و زحمت آموزش دیدن راحت می شود. (16)
اشاره ای به مبانی علم الموهبه در تفسیر
برخی از عالمان دینی و مفسران قرآنی كه به دنبال تفسیر عرفانی و برخاسته از مواهب رحمانی رفته اند، بدون دلیل و زمینه نبوده است بلكه از مطالبی فراوان پیرامون قرآن برخاسته است كه تفسیر عرفانی و گرایش معنوی را در تفسیر هموار می سازد. این مطالب دو دسته اند: دسته ای به عنوان دلیل شمرده می شوند كه در گذشته به آن ها اشاره كردیم و دسته ای به عنوان مبانی و زمینه های ضرورت علم الموهبه در تفسیر قلمداد می گردند. بررسی هریك از این مبانی و نسبت آن ها به علم الموهبه و تفسیر قرآنی خود نیازمند مقاله ای جداگانه و فرصتی مناسب است كه باید انجام گیرد و فقط در اینجا عنوان های این مبانی را بیان می كنیم كه اكثر آن ها مورد قبول استاد معرفت نیز می باشد. ایشان در كتاب های مختلف خود در این زمینه سخن های عمیق و مفیدی ارائه داده اند:1. قرآن مجید غیر از ظاهر، باطنی دارد كه باید درك شود؛
2. هدف قرآن تربیت معنوی و اخلاقی انسانی است؛
3. مخاطبان اصلی قرآن اهل تقوا و صالحان است؛
4. معانی قرآن لایتناهی و نامحدود است؛
5. قرآن دارای ملكوت است؛
6. قرآن كتاب رمز و اشاره برای اهل دل است؛
7. تفسیر براساس علم الموهبه با ارزش ترین تفسیر است؛
8. انسان می تواند به علم دیگری دست یابد و معانی قرآن را از راه دیگری بیاید كه همان شهود است؛
9. قرآن ذومراتب است و هركس در مرتبه و مقام خود درك متناسب با خود را از آن دارد؛
10. قرآن دارای حقیقتی است كه در روز قیامت برای همگان تجلی می یابد.
ارزش تفسیر قرآن براساس علم الموهبه
بحث از ارزش تفسیر براساس علم الموهبه مربوط به مفسران غیر معصوم است كه احتمال خطا در تفسیر آنان متصور است؛ زیرا معصوم از هر منبعی كه بهره برد، كلام او بدون هیچ ملاحظه ای حجت خواهد بود. پس در مورد غیر معصوم باید گفت:گاهی خود انسان به مقام علم الموهبه می رسد و از آن برای تفسیر آیات بهره مند می شود. در این صورت روشن خواهد بود كه اگر یقینی باشد و منشأ آن را رحمانی بداند، برای خود مفسر حجت و معتبر است و اگر سعی كند یافته ها و مواجید خود را برای دیگران با شكل برهانی بیان كند، خدمت بسیاری ارزنده ای كرده است.
اما اگر ارزش تفسیر براساس علم الموهب را برای دیگران طرح نماییم، باید گفت چنین تفسیری برای غیر واجدان علم الموهبه حجیت ندارد و به صرف ادعای واجدان آن، نمی توان به صحت آن باور داشت. چرا كه در این عرصه احتمال خطا فراوان است؛ اختلاف كشف ها و تجلبات خود شاهد این گفتار است.
اما باید دانست كه تفاسیر عرفانی كه برخاسته از علم الموهبه هستند، فواید فراوان دارند از جمله:
1. هرگاه انسان با مفسر مربوطه مدت مدیدی آشنا بوده و از او كشف های قطعی و موافق با واقعیت یافته باشد، در تفسیر آیات هم تا اندازه ای می تواند به او اطمینان كند؛
2. در بسیاری از موارد، یافته های عرفانی را با زحمت و دقت فراوان می توان برهانی كرد. گرچه خود مفسر این كار را نكرده باشد، اما با روش خود به گوهری رسیده است كه در مواردی می توان با روش های دیگر نیز آن گوهر ارزنده را ردیابی كرد؛
3. یافته های عارفان در تفسیر آیات قرآن، روح آدمی را لطیف، زمینه تزكیه را فراهم و ارتباط انسان را با عوالم مجرد بیشتر می كند و رفته رفته انسان را به علم الموهبه نزدیك و اطمینان او را به مواجید عرفانی بیشتر می سازد.
البته اگر یافته های عرفانی با محتوای آیات و روایات قطعی مخالف باشد، شكی در انكار و رد آن ها نیست و اگر موافق باشد، تأییدی بر كتاب و سنت است؛ در صورتی كه درباره آن موضع خاصی در آیات و روایات نباشد، حساسیتی هم نخواهد داشت مگر آن كه در سعادت و شقاوت انسانی تأثیر كند.
ابن عربی در باب حجیت تجارب عرفانی می گوید:
این تجارب دو گونه اند:
الف. از طریق معصوم حاصل شده كه در این صورت صدق آن محرز است.
ب. از طریق غیرمعصوم مانند عارف بیان شده كه در این صورت صدق و كذب آن متحمل است؛ البته به شرطی كه فی نفسه محال نباشد و با ركنی از اركان شرع مخالف نشود؛ پس اگر محال و مخالف شرع نباشد، در پذیرش و عدم پذیرش آن مخیریم. (17)
وی در جای دیگری می گوید: شایسته است عاقلان اگر گزارشی از علوم اسرار از غیر معصوم شنیدند، پس از اطمینان از صدق اخلاقی گوینده، با خود بگویند: ممكن است از حیث واقع راست و صادق باشد یا نه؛ زیرا هرچند ممكن است گفته ی او در نفس الامر مطابق واقع باشد، همان طور كه لازم نیست شنونده تصدیقش كند، همچنین لازم نیست كه دروغش بداند؛ حال اگر او را صادق دانست ضرری نمی بیند، زیرا گزارشی آورده كه نه عقل آن را محال می داند و نه ركنی از اركان شریعت را تهدید كرده و نه اصلی از اصول دین را تخریب كرده است. به خصوص كه اجباری می آورد كه از حیطه فكر و علم اكتسابی بشر خارج است و جز با مشاهده و مانند آن نمی توان آن را یافت. (18)
شاید در این رابطه بهترین كلام و استوارترین سخن، جمله معروف ابن سینا باشد كه بعد از آن كه درباره امكان فهم عالم غیبت و بیان علل كارهای عجیب از انسان بحث می كند، می گوید:
راه درست آن است كه نسبت به مواردی كه اطلاع نداری آن ها را در صندوق امكان و احتمال قرار دهی تا زمانی كه برهانی استوار تو را از آن ها منصرف نساخته است و بدان كه در عالم طبیعت عجایب فراوانی است و برای نیروهای عمل كننده عالم بالا و نیروهای اثرپذیر عالم پایین موارد بسیاری از امور غریب و ناشناخته جمع است. (19)
از گفته های استاد معرفت استفاده می شود كه واجدان علم الموهبه ( عارفان ) هرگاه مطلبی را بیان كند كه ارتباطی با معانی آیات ندارد، اما در اصل درست باشد آن ها را می توان از باب تداعی معانی پذیرفت و اگر مطالب خود را به عنوان تفسیر آیات بشمارند، باید طبق قواعد مربوطه باشد و در مفهوم عام آیات جای گیرند و ضابطه تأویل صحیح بر آن ها بار گردد. و اگر چنین نباشد و دیگران نتوانند آن ها را ضابطه مند كنند، به عنوان تفسیر هیچ ارزشی ندارد. (20)
تفاسیر برخاسته از علم الموهبه از منظر استاد معرفت
استاد معرفت را نمی توان فیلسوف نامید یا عارفش خواند؛ لذا از دریچه فلسفه و عرفان به تفاسیر عرفانی نگاه نكرد. بلكه طبق موازین قرآنی و منطقی آن ها را ارزیابی كرده است. شاید اگر وقت بیشتری در فلسفه و عرفان می گذاشت، نگاه مثبت تری به آنچه در عالم فلسفه و عرفان می گذرد پیدا می كرد؛ چنان كه این تغییر نگاه را در مقیاس خاص نسبت به تفاسیر عرفانی در آثار ایشان می بینیم. آنچه كه ایشان در كتاب التأویل فی مختلف المذاهب و الآراء دارند، بسی متفاوت با آنچه در التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب نگاشته اند می باشد و نگاه مثبت تری را نشان می دهد.ایشان تفاسیر عرفانی را كه ادعا شده از علم الموهبه برخاسته است، به موفق و ناموفق تقسیم می كند. وی نشانه ی تغییر موفق را دو چیز می دانند:
1. آنچه كه بیان شده بتواند در مفهوم عام قرآن جای گیرد؛
2. اگر رابطه ی معنایی با مفهوم آیات نداشته باشد، آن را به عنوان تفسیر آیات قلمداد نكرده باشد، بلكه مطلبی قلمداد شود كه به حسب قانون تداعی معانی، به ذهن مفسر رسیده و برای فواید مختلفی آن ها را در تفسیر خود گنجانیده است.
او نشانه ناموفق بودن برخی از تفاسیر را فقدان یكی از دو مشخصه تفاسیر موفق می داند كه ذكر شد. ایشان تفسیر محمد بن سهل بن عبدالله تستری و ابوعبدالله سُلَمی را موفق می داند، اما تفسیر محی الدین ابن عربی را ناموفق می شمارد. (21)
در واقع ایشان معتقدند برخی از تفاسیر كه ادعا شده بر اساس علم الموهبه ایجاد شده اند، صحیح نیست و جنبه رحمانی ندارد و نمی شود منبع آن ها موهبت خداوندی باشد.
آیا می توان علم الموهبه را شرط مفسر دانست؟
علم الموهبه نتیجه عملكرد خالصانه بنده خدا است كه خداوند به عنوان ثواب اعمال آن را به بنده اش عطا می كند. بنده نمی داند این علم الموهبه چه زمانی و به چه صورتی و چگونه به او عطا می شود و به تعبیر دیگر حصول آن از قدرت انسان خارج و به اراده خداوندی بستگی دارد؛ به همین سبب گروهی گفته اند نمی توان آن را به عنوان تكلیفی به حساب آورد و گفت بر مفسر واجب است كه ابتدا علم الموهبه را تحصیل كند و سپس به تفسیر همت گمارد.استاد معرفت این اشكال را از زبان سیوطی نقل و پاسخ آن را نیز به نقل از ایشان، از كتاب الاتقان، بیان می دارند. شرح پاسخ سیوطی آن است كه؛ اگرچه حصول علم الموهبه در دست ما نیست، اما اسباب و عللی كه سبب پیدایش آن می شود در اختیار ما قرار دارد مانند عمل صالح، زهد و مانند آن. (22)
اشكال و پاسخ فوق را می توان نسبت به صفات اخلاقی نیز مطرح كرد، چرا كه حصول صفت اخلاقی در اختیار انسان نیست و كسی نمی تواند مستقیماً صفات اخلاقی را در وجود خود ایجاد كند، پس منظور از وجوب صفات اخلاقی در انسان، ایجاد اسباب آن ها است. زیرا هرگاه اسباب آن ها تحصیل شود، به خودی خود صفات اخلاقی كه نتیجه قهری اعمال صالح است در وجود آدمی پدید خواهد آمد.
علم الموهبه شرط لازم برای تفسیر یا شرط كمال؟
گرچه عبارت استاد معرفت و تنی چند از عالمان دینی و مفسران قرآن از آن حكایت دارد كه علم الموهبه شرط تفسیر عادی قرآن مجید است و بر هر مفسری لازم است ابتدا به علم الموهبه برسد بعد به تفسیر پردازد؛ اما تعداد دیگری آن را شرط كمال می دانند. افرادی كه آن را شرط فهم اسرار قرآن می دانند نه تفسیر عادی، لاجرم باید معتقد باشند كه دارا بودن علم الموهبه در سطح تفسیر عادی از شرایط كمال آن است.البته می توان تخمین زد كه استاد معرفت با توجه به روش فكری خویش و آنچه كه از راغب اصفهانی نقل می كنند خود از افرادی قلمداد می شوند كه علم الموهبه را شرط كمال می دانند. ایشان از راغب اصفهانی عبارتی را نقل می كند كه وی می گوید: برای آن كس كه به تفسیر قرآن اقدام می كند سزاوار است كه تقوای الهی را در نظر بگیرد و از شر نفس اماره، و عجب به خدا پناه برد، زیرا عجب اساس هر تباهی است. كلمه سزاوار، در عبارت راغب اصفهانی است نشان گر آن است كه علم الموهبه برای تفسیر عادی ضروری نیست، بلكه پسندیده و نیكو است و به عبارت دیگر شرط كمال آن خواهد بود. در غیر این صورت باید عبارت تغییر می كرد و به جای آن از واژه ضرورت و لزوم استفاده می شد. و یا كلمه سزاوار است حذف و مانند شروط دیگر بیان می شد.
آیا توان بهره مندی از علم الموهبه شرط است یا فعلیت آن؟
این نكته كه علم الموهبه به عنوان استعداد شرط است یا باید به مرحله فعلیت رسیده باشد؟ مورد بررسی قرار نگرفته و عبارات مفسران در این باره دو پهلو و نامشخص است. به تعبیر دیگر آنان روشن نساخته اند كه منظور از این شرط آن است كه مفسر بتواند هر زمانی كه لازم بود با توجه و ارتباط معنوی، معماهای قرآنی را حل كند و اسرار آن را بشكافد و یا منظور آن است كه فردی كه به تفسیر قرآن می پردازد، باید قبلاً دارای علم الموهبه بوده و قلب و روح خود را از خزاین غیب و معارف خدادادی پر كرده باشد تا هر زمان بخواهد بدون زحمت و ریاضت بتواند از آن برای حل مشكلات علمی خود بهره مند شود.به نظر می رسد منظور مفسران، كفایت استعداد است زیرا با این استعداد، مشكلات مربوطه برطرف می شود و دیگر در این عرصه مشكل باقی نخواهد ماند.
البته هرگاه بخواهیم در مورد مفسران دیگر كه آثار تفسیری خود را ارائه كرده اند سخن بگوییم، باید گفت آنان هم می بایست به استعداد رسیده و آن را در وجود خود به فعلیت رسانده و از آن در تفسیر خود بهره برداری كرده باشند. صرف اثبات استعداد برای داوری در اغماء و مفسر به علم الموهبه، كفایت نمی كند، چه بسا كسی استعداد داشته، اما از این استعداد در تفسیر خویش استفاده نكرده است.
آیا علم الموهبه شرط فهم معنای آیات است یا فهم اسرار آن؟
یكی دیگر از مسایل مربوط به علم الموهبه در تفسیر، آن است كه در چه عرصه ای علم الموهبه لازم است؟ آیا علم الموهبه شرط فهم معنای آیات است یا شرط راه یافتن اسرار قرآن و بطون و تأویل آن است؟آنچه كه از عبارت استاد معرفت آشكار است، شرط دانستن آن برای فهم معمول قرآن است، اما چون استاد در صدد بیان این مطلب نبوده اند و به شكل مستقل به آن نپرداخته اند، نمی توان رأی قطعی او را در این مسأله پیدا كرد.
اما در مقابل، گروهی از اندیشمندان گفته اند: علم الموهبه شرط فهم اسرار آیات قرآن است. آلوسی در تفسیر روح المعانی می گوید: به علم الموهبه تنها برای آگاه شدن از اسرار قرآن نیاز است نه برای فهم اصل معانی قرآن. و نیز ایشان می گویند: آنچه مفسر از طریق علم الموهبه می گوید، تأویل آیات شمرده می شود نه تفسیر آن. (23) استاد جوادی آملی می گویند: كسانی كه با مراتب نازله قرآن ( مشارالیه هذا القرآن ) ارتباط دارند، به علوم حصول و مدرسه ای دست می یابند كه در معرض نسیان و زوال قرار دارد، اما انسان های كامل كه با مراحل عالیه قرآن ( مشارالیه ذلك الكتاب ) مرتبطند، حقایق قرآن را از « عندالله » و « لدی الله » فرامی گیرند و از این رو بهره علمی آنان به « علم لدنی » موسوم شده است. وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (24) هر اندازه انسانِ بهره مند از قرآن، از مرحله طبیعت تنزیه شود، استفاده او از عمق قرآن بیشتر می شود. (25)
البته می توان گفت با توجه به آثار فراوان علم الموهبه در تمامی عرصه های تفكر بشری و عملكرد آدمی، این مقام و دانش هم برای فهم عادی و تفسیر ظواهر قرآن مفید است و هم برای تفسیر اسرار قرآن ضرورت دارد. زیرا در بسیاری از موارد، انسان به تبع هوا و هوس و تعصب های ناروا، از فهم عادی معانی آیات عاجز می شود. علاوه بر این، فهم عادی برخی از آیات جز با استمداد الهی غیرممكن است، زیرا ارتباط تنگاتنگی با مسایل معنوی و عرفانی دارد كه به قلبی خالص و روحی لطیف و عقل آزاد نیازمند است.
آیا مفاهیم حاصل شده از علم الموهبه قابل بیان است؟
یكی دیگر از مطالب مربوط به علم الموهبه در عرصه تفسیر این است كه آیا مفسری كه خود به علم الموهبه رسیده، می تواند از این علم استفاده كند و تفسیری برگرفته از آن ارائه دهد یا آن كه اساساً معارف حاصله از این نوع علم قابل بیان و توصیف برای دیگران نیست؟دو سبب دست به هم داده تا گروهی به عدم امكان بیان علم الموهبه معتقد شوند. نخست، خاصیت رمز و رازمندی عرفان و علم الموهبه است كه استاد معرفت به آن اشاره می كنند و می گویند: در مكتب عرفان، حفظ اسرار از واجبات طریقت است و افشای اسرار به منزله كفر و ارتداد و موجب تنبیه و مجازات است. (26)
حافظ شیرازی هم با اشاره به سرنوشت منصور حلاج می گوید:
آن یار كزو گشت سر دار بلند *** جرمش آن بود كه اسرار هویدا می كرد
بنابراین اگر معارف حاصل شده از علم الموهبه از طرف واجدان آن بیان نشود، دیگر این بحث بیهوده خواهد بود و تفسیری براساس آن پدید نخواهد آمد.
سبب دوم، خاصیت ذاتی خود علم الموهبه است كه حتی اگر واجدان این دانش در صدد بیان برآیند، نخواهند توانست از آنچه كه می یابند برای دیگران بازگو كنند.
شاید به همین سبب بوده است كه غیر عارفان در كار ایشان در مانده اند و نتوانسته اند از اسرار و معارف آنان آگاهی یابند.
اما گروه دیگری معتقدند تا اندازه ای واجدان علم الموهبه می توانند از یافته های خود در تفسیر استفاده كنند تا دیگران از تجارب عرفانی آنان بهره مند شوند. آلوسی از این گروه شمرده می شود، زیرا می گوید: آگاهان بر اسرار كه بسی اندكند، نمی توانند از بسیاری از آنچه بر آنان افاضه می شود تعبیر نمایند تا چه رسد به نوشتن آن افاضه ها و اقامه برهان بر آن ها. (27)
شاید سخن صحیح در این زمینه آن باشد كه تعبیر از مواجید و بهره های حاصل آمده از علم الموهبه در تفسیر، به شخص واجد علم الموهبه وابسته است. هرگاه مفسر، قوی و دارای روحی مجرد و آرا و مرتبط با عوالم بالاتر باشد و از طرف دیگر بر اسلوب بیان و كیفیت برهان آشنا باشد، می تواند یافته های خود را بیان و در مواردی برهانی كند. چنان كه محی الدین ابن عربی و ملاصدرا، و دیگران در این راه موفق بوده اند. علاوه بر شخص مفیض و افاضه كننده، شخص مستفیض و فیض برنده نیز در این داد و ستد مفاهیم عرفانی دخیل است و هر قدر قوی تر باشد، مطالب عرفانی را از واجدان آن بهتر می تواند بفهمد و دریافت كند.
علم الموهبه اكتسابی است یا اعطایی؟
برخی معتقدند علم الموهبه اعطایی است و خداوند بدون در نظر گرفتن تلاش بنده، آن را به هركس كه اراده كند عطا خواهد كرد. طبق این نظریه، كسی نمی تواند ادعا كند كه خود چنین مقامی را كسب كرده است، بلكه خداوند به سبب لطف خود به بندگان و طبق مصالحی آن را می بخشد.گروه دیگری بر آنند كه خداوند این مقام را همانند مقام های دیگر، بعد از تلاش بنده و به سبب زحمت و ریاضت بسیار او، عطا می كند؛ در نتیجه می توان گفت بنده یا اراده، خواست، زحمت و ریاضت خویش آن را تحصیل و كسب می كند. طبق این نظریه، علم الموهبه اكتسابی خواهد بود.
از گفته استاد معرفت و نقل كلام سیوطی توسط ایشان، روشن می شود كه مرحوم استاد به نظریه دوم معتقد بوده است، زیرا ایشان این نظریه را می پسندد كه بنده با اعمال نیك خود اسباب تحصیل علم الموهبه را در وجود خویش ایجاد می كند؛ در نتیجه علم الموهبه پدیدار می گردد. (28)
به نظر می رسد كه می توان نظریه ای اعتدالی ابراز داشت و گفت: درست است كه اعمال صالح بنده در تحصیل علم الموهبه كارساز است، اما علت تامه آن نمی تواند باشد. علت تامه حصول علم الموهبه تلاش بنده و لطف خداوند است. به تعبیر دیگر، بنده با تلاش خود مستحق دارا بودن علم الموهبه به طور صددرصد نمی شود. از طرف دیگر خداوند لطف خاص خود و علم الموهبه را به هركس عطا نمی كند، بلكه به تلاشگران مخلص، عنایت خواهد كرد.
از اینجا، پاسخ سؤال دیگری روشن خواهد شد كه آیا علم الموهبه دارای حساب و كتاب خاصی است یا هیچ ضابطه ای بر آن حاكم نیست؟
پاسخ آن این است كه خداوند حكیم كاری را بدون ضابطه انجام نمی دهد. لطف و قهر خود را بدون حساب و كتاب دقیق بر كسی نازل نمی كند. علم الموهبه هم از این قاعده خارج نیست؛ خداوند آن را تنها به مجاهدان حقیقی و سالكان عرصه ربوبی عطا می كند و هر قدر مجاهدت، خالص تر باشد، علم الموهبه قوی تر، روشن تر و یقینی تر خواهد بود.
پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
2. ر.ك: تاج العروس و لغت نامه دهخدا ماده وهب.
3. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المكیه، ج1، ص 582، باب70.
4. تفسیر و مفسران، ج1، صص 57-56.
5. ر.ك: شیخ سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 535-534؛ رفیق العجم، موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، صص 674-673.
6. ر.ك: علوم القرآن عند المفسرین، ج3، صص 353-319.
7. اعراف، آیه 146.
8. محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص 58.
9. اعراف، آیه 146.
10. واقعه، آیات 79-77.
11. انفال، آیه 29.
12. بقره، آیه 282.
13. اصول كافی، ج8، ص 390.
14. حرعاملی، وسایل الشیعه، ج1، ص 194.
15. تفسیر و مفسران، ج1، ص 58.
16. ر.ك: شیخ سید حیدرآملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 534.
17. راجع: محی الدین بن عربی، الفتوحات المكیة، ج1، صص 142 و 143.
18. همان، ج1، ص 31 و تصحیح عثمان یحی.
19. ابن سینا حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، با شرح نصیرالدین طوسی، ج3، ص 418.
20. ر.ك: تفسیر و مفسران، ج2، صص 376-367.
21. ر.ك: همان، ص 369.
22. ر.ك: همان، ج1، ص 58، به نقل از جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج4، ص 188.
23. ر.ك: محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج1، ص 6.
24. نمل، آیه 6.
25. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن كریم، ج1، ص 150، ذیل آیه 2 بقره.
26. تفسیر و مفسران، ج2، ص 355.
27. ر.ك: محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج1، ص 6.
28. ر.ك: تفسیر و مفسران، ج1، ص 58.
زیر نظرگروه قرآن پژوهی پژوهشگاه به کوشش: نصیری، علی؛ ( 1387)، معرفت قرآنی: یادنگار آیت الله محمدهادی معرفت (رحمة الله علیه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}